جهان بینی انسانی
پیرو مطالب پیشین، پرسش شد که درباره فلسفه عدد 12 جز آنچه برای تقسیمات ساعات روزانه ذکر شد دلایل دیگری هم دارد یا خیر؟ شاید کهنترین دلیل اتخاذ عدد 12 تعداد ماه های قمری طی مدتی باشد که به آن "سال" گفته میشود. یک سال یعنی تعداد روزهائی که فصلی خاص مجدداً تکرار میشود و تقریباً 12 بار ماه های 28.5 روزه قمری را شامل میشود. از آنجا که برای قدما آثار آسمانی قداست ویژه داشت، همین عدد 12 نیز خود مقدس شده وارد پندارهای دینی شد. از آنچه میشناسیم، فقط به اسباط 12 گانه یهود و متشابهاً امامان 12 گانه شیعه اشاره میکنیم. مرور تاریخ گذشته به ما میفهماند که آنچه فرهنگ دینی امروز را ساخته چیزی جز ملقمه ای از آموزه های بسیار دور گذشتگان نیست با این تفاوت که چون ارتباط ظاهری آن با مفاهیم قبلی قطع شده رنگ تقدس و استقلال بخود گرفته است. مادام که نگاه انسان از آسمان منقطع نشده بسوی خودش بازنگردد، جنگ و خونریزی، خود بینی و خودپرستی، و نادانی همچنان استمرار خواهد داشت.
در همین ارتباط ببینیم جهان بینی انسانی چیست و چه میتواند باشد. ذکر دومثال از هزاران نمونه موجود شاید وافی مقصود باشد. جهان بینی آسمانی بر اساس همان تقدس 12 و عقبه های آن که به بابل و کلده و آشور میرسد، میگوید کافیست فقط یک نم و نه حتی قطره ای اشک، اگر در چشم تو بخاطر یکی از 12 امامان تظاهر کند مطمئن باش خداوند تمام گناهان تو از صغیره و کبیره را یکجا خواهد بخشید! بهمین سادگی. پس بی جهت نیست در نظامی دینی اینهمه جنایت و ظلم توسط ارباب دیانت حاکم باشد و آب از آب تکان نخورد. پشتگرم به این بینش، هر جنایتی مرتکب شوی، رستگاری!
نقطه مقابل آنرا در جهان بینی انسانی داریم که نمونه آنرا از بوستان سعدی میآوریم. آنجا که حکایت سگی تشنه است: یکی در بیابان سگی تشنه یافت/ برون از رمق در حیاتش نیافت. کله دلو کرد آن پسندیده کیش/ چو حبل اندر آن بست دستار خویش. بخدمت میان بست و بازو گشاد/ سگ ناتوان را دمی آب داد. خبر داد پیغمبر از حال مرد/ که داور گناهان ازو عفو کردالخ. دو جهان بینی متباین با وابستگان و باورمندان خود وجود دارد.
ملاحظه میفرمایید که دو گونه عفو کردن وجود دارد. یکی با نمی در چشم و دیگری با کاری عملی و زمینی در حق سگ، حیوانی که باورمندان دینی آنرا نجس دانسته (مقتبس از آئین یهود که سگ و خوک هردو را ناپاک میداند) چه رسد حقی برایش قائل باشند. سعدی خود از اجله بزرگان دین بوده و بقول فروغی "متدین و مذهبی، بلکه متعصب است. اما تعصب و تدین را هیچگاه دست آویز آزار مخالفان دین و مذهب خود نمیسازد.براستی انسان دوست و انسانیت پرست است". بنظر ما این جهان بینی انسانی سعدی ربطی به دین و آئین او نداشته بلکه بر اساس همان اخلاق طبیعیست که ذاتاً در سرشت هر انسانی نهادینه است مگر زیر حجاب شرعیات مدفون شده باشد. سعدی هر مسلک دیگری هم میداشت همین بینش را ارائه میکرد. او به "گاوان و خران باربردار، به زآدمیان مردم آزار" اعتقاد داشت زیرا ذات او در اعماق ناخودآگاه او همان خصلت "اخلاق طبیعی" بود و هرگاه از این ذات غافل میشد به همان خصلت خشک مذهب سنتی بازمیگشته است. این ضدیت با سگ، وفادارترین یار انسان، در ادبیات مولانا نیز هست آنجا که میگوید "کریمان جان فدای دوست کردند/ سگی بگذار ماهم مردمانیم". که اتفاقاً حقیقت عکس آن است زیرا این سگ است که جان فدای دوست کرده و بارها آنرا ثابت کرده! بهرحال، مولانا نیز شخصیتی انسان دوست بوده و این قبیل کاستی ها در اشعار او ناشی از سیطره آموزه های دینی در افکار اوست. در جهان بینی آسمانی، شأن همه حیوانات در قعر دنیای وجود است و آفرینش آنها صرفاً جهت خدمت به انسان است ولاغیر. این میزان از یکسویه نگری را نه فقط در حق حیوان بلکه به کل محیط زیست تسری داده اند!
چون موضوع سگ مطرح شد، بد نیست بدانیم سگ از خانواده گرگ سانان است و ده ها هزار سال پیش گرگی بوده تصادفاً نزد انسان آمده اهلی و یار وفادار او چه در حفاظت از خودش و چه نگهبانی از احشام او شده است. متقابلاً انسان نیز خوراک او را متعهد شد. اما امروزه که انسان شهرنشین بی نیاز از خدمات اوست، تعهد خود را زیرپا گذاشته این حیوان همچنان وفادار را در شهرها بی آب و غذا سرگردان رها کرده است. گویا کم نبود، سنگ هم میزنند. سعدیا کجائی؟!
خلاصه آنکه، جهان بینی انسانی با ظهور ادیان ابراهیمی به اعماق ناخودآگاه انسان نزول کرد. انسانیتِ پاکِ نخستین زیر پرده ای ضخیم از مجردات مستور گشت. امروز جهان بینی آسمانی با وعده بهشتِ نسیه، نقدِ دنیای حاضر را گروگان گرفته به جهنمی مبدل ساخته است. مادام که این جهان بینی حاکم باشد، دنیا ابداً روی سعادت و رستگاری نخواهد دید.